رےرآ 🍃
 یــِڪ عدد دیـوانـه مــےنویسـد!^

قوی باش دخترم

خودم کنارتم

دیگه نمیزارم مثل قبلن کسی بهت آسیب برسونه

ما خدا رو داریم🫂

~ 21:51 ~ رےرآ 🍃 ~

من آدمی هستم که خیلی روی تصمیات اشتباه خودم پافشاری میکنم! تا آخرین لحظه تا آخرین نفس تا کارد به استخونم برسه مایه میزارم برای همه برای هر چیزی مسولشم‌ برای هر تعهدی که دادم

و این اشتباه محضه

گاهی نیازه رها کنی ...

نیازه بری پشت خدا ، بگی اون دلم و شکست من دیگه نمیتونم خودت به دادم برس خودت نزار تموم بشم ....

من دیگه آدم ها رو نمیبخشم ....

~ 22:57 ~ رےرآ 🍃 ~

اینــجآ ڪـلیــڪ کنید♬

~ 23:50 ~ رےرآ 🍃 ~

فردا قراره توی محل کارم (خانوم هستیم همه)یه جشن برگزار بشه و خب احتمالا همه با لباس فرم بیان نمیتونم پیش بینی کنم چطور قراره لباس بپوشن آخه نیروی جدید داریم اماااااا من برام‌ مهم نیست و میخوام لباس غیر فرم ببرم😂😐(فقط فردا که جشنه!🥺)

از کی اینقدر سر خود شدم نمیدونم !

ولی دوست دارم مانتو سفید راه راه و روسری آبی و کیف آبی رو بپوشم

واقعا دوست دارم اونا رو بپوشم :(

بعد رئیس پیام داده که از وزارت قراره بیان بازدید:/

ولی بازم نظرم تغییر نکرده چون واقعا از ته دلم اون شکل لباس پوشیدن و دوست دادم

راستش من خیلی چیزا رو پشت سر گذاشتم تا الان اینقدر راحت دارم این کارو میکنم!

درواقع یک نوع هنجار شکنی درونی برام!

ولی دوست دارم تجربش‌ کنم برای دل خودم

ایشالا اون جدیدا هم غیر فرم بیارن که تنها نباشم🥱

امید وارم ضایع نشم 😐😂

~ 23:3 ~ رےرآ 🍃 ~

امشب تا صبح توی اتوبوس هستم تا برسم تهران ..

صندلیم‌ خرابه و خوابم نمیبره و دوستم از لحظه حرکت خوابیده 🤦🏻‍♀️

کاش یکی باهام حرف میزد... فک‌کنم وقتی برسم نتونم‌ار صندلی بلند شم‌چون پاهام خواب میره‌...

بین راه پیاده نمیشم اصلا ...

خدایا شکرت بابت همه چیز🤍

~ 23:27 ~ رےرآ 🍃 ~

خدای مهربونم بغلم کن

دلم امشب گریه میخواد

کمکم کن نجات پیدا کنم از این برزخ .... من تنهایی نمیتونم خودم و نجات بدم

قلبم و سنگ کن بهم قدرت بده و بهم اجازه بده تو بغل تو گریه کنم

پناه بی پناهی ام

~ 23:34 ~ رےرآ 🍃 ~

وقت هایی که دوستت ندارم ، خودم رو بیشتر دوست دارم .

~ 22:57 ~ رےرآ 🍃 ~

مربی ورزش من اصلا درک نداره بهش میگم مسافر هستم میگه حتما باید تمرین انجام بدی

از اینجا تا تهران به اندازه کافی اذیت میشم اینکه در کنارش بدن درد وحشتناک ورزش هم بیاد روش واقعا سخته ولی چاره ای جز قبول کردنش ندارم .

امروز زنگ زدم ستاره خانم تا بیاد کمکم خونه رو برای مادر تمیز کنبم تا وقتی من رفتم درگیر تمیز کاری خونه نباشه حد اقل

از ۸ صبح تا ۴ عصر خونه عمه سر پا بودم و ظرف شستم و جارو کردم ، عمه ام دختر نداره و منم چون فردا میخوام برم حس مسئولیت میکنم در مقابلش ...

نکته عجیب داستان اینه هنوز۳ ماه نشده یه دستبند طلا خریدم

الان بهش نگاه کردم دیدم شکسته😭😭 این تیز خلاص بود واقعا چرا باید بشکنه حتی نمیدنم کجا کج شده احتمالا موقع کار کردن این شکلی شده

:((((

دلم خوابیدن میخواد . از روز هایی که ورزش دارم بدم میاد اون حجم بدن درد طبیعی نیست و منم به دوش میکشم

دستبند قشنگممم😭😭

~ 22:22 ~ رےرآ 🍃 ~

روز های هفته میگذرند ، شنبه ، یکشنبه ، دوشنبه...

و ما خیلی عادی اونا رو سپری میکنم

غافل از اینکه یکی از همین ۷ روز ، عمر ما به پایان میرسه !

چقدر ساده از دوشنبه ها رد میشیم با اینکه شاید روز مرگمون‌ یکی از دوشنبه های آینده باشه!

یا اینکه آخرین لباسی که تن میکنیم چیه! موقع خریدش چقدر ذوق داشتیم و هرگز فکر نمی‌کردیم یه روز داخل این لباس همه چیز تموم بشه!

وقتی بمیریم ، همه چی باهامون دفن میشه

علاقه هامون ، احساساتمون، آرزو ها مون

افکارمون همه چی همه چی!

و چقدر این سیکل ترسناکه

" تُنسیٰ کَأنَّکَ لَمْ تَکُن

فراموش می شوی انگار که هرگز نبوده ایی "

مینویسم اینجا برآی تویی که مخاطب من هستی

برای روزی که ری‌را نبود و تو رد ِ احساسات او را در این جهان مجازی لمس کردی!(:

ری‌را جنسِ احساس رقیق خودش را دوست میداشت!

و کسی را شبیه خلقت‌ خودش ندیده بود

نمیدانم برای چه سالی هستی!

مثلا 1490!

و یا 1500!

ولی بدان ، ری‌را آنچه موجب دردش‌ بود را ، بسیار دوست می‌داشت:)

#ری‌را‌نوشت

بماند به یادگار ...

~ 0:47 ~ رےرآ 🍃 ~

امروز واقعا روز سختی بود برام

سخت از لحاظ روحی و اتفاقات عجیب و غریبی که افتاد

از ساعت ۱۱ صبح تا ۵ عصر توی تخت بودم و بغضی بودم و حتی لب به ناهار هم نزدم

سِر و بی حس

باید جمع کنم خودم و ..‌ هرچند حس میکنم خیلی آدم بد شانسی هستم !

و دوستم که کنارمه خیلی آدم خوش شانسیه من دوست ندارم مقایسه بشم و خودم ناخواداگاه مقایسه میکنم و استرس میگیرم

سطح انرژیم افت کرده ، سرشار از استرس هستم و نمیدونم چطوری باید جمع کنم خودم رو ...

ولی دلم نمیخواد فردا جلو خودم و بقیه اینطوری باشم ...

باید یه سیلی توی گوش خودم بزنم و بگم جمع کن خودت و ! بس کن! تمومش کن ! اه‌

~ 21:24 ~ رےرآ 🍃 ~

امروز عصر پسر عمه ام که جوون بود و یه دختر کلاس سوم داشت فوت شد.

خیلی برای عمه ام ناراحتم دو تا داغ دیده بود و اینم شد سومیش‌...

از خدا میخوام صبر بده بهش هیچ کسی نمیدونه چطوری قراره بتونه تحمل کنه ... همه چی خیلی بهم ریخته ... مادرم دو روز دیگه عازم کربلا بود که دیگه نمیتونه بره ماه هاست از خوشحالی سفرش حالش خوبه ولی کنسل شد... من امتحان داشتم و با این شرایط نمیتونم بخونم...‌ چون جمعه هفته بعد باید برم تهران و آخرین فرصت امتحانمه‌ ولی تمرکز ندارم

بچه ها رو پیش من نگه داشتن و من خیلی دلم میخواست امشب پیش عمه باشم ...

خدا به قلب خودش و زن جوونش‌ و دخترش صبر بده ‌.......

~ 21:51 ~ رےرآ 🍃 ~

یکشنبه آزمون آیین نامه دارم

مطالبش خیلیه

و منم خیلی خسته ام!

تابستون کلی لش کردم و اصلاااا بدن و ذهنم قصد نداره بفهمه دوران خوشی تموم شد .

باید شروع کنی به بدو بدو کردن و اسمت همون دختر مستقل قبلی بشه که توی شهر غریب همه کارای خودش و تنهایی انجام میده !

آیین نامه خ سخته حوصله حفظیات و ندارم ولی مجبورم! میفهمی؟ مجبور!

باید مکانیسم ماشه و برای خودم فعال کنم

#زور‌به‌خودِتنبل

~ 23:15 ~ رےرآ 🍃 ~

من اینجوری ام که حوصله آدم ها رو دارم ، دارم ، دارم ، دارم ،

از یه جایی به بعد دیگه ندارم!

دگ طرف از چشمم میفته و تا‌ابد بی ارزش میشه برام .

حس الانم به چند نفر.

~ 12:51 ~ رےرآ 🍃 ~

آخر شب زمان مناسبی برای عملی کردن تصمیمات‌ نیست!

بخواب دخترم🫂🩵

~ 1:56 ~ رےرآ 🍃 ~

🩵خونه تنها جاییه‌ که میتونم خودم باشم

تنها جایی که میتونم لم بدم بخوابم میتونم خودم و به مریضی بزنم‌ لوس کنم ناز کنم

تنها جایی که وقتی میگم ، آخ ، همه صورت ها سمت من میاد و میگن چیشده؟

تنها جایی که اگه پول نداشته باشم نگران نیستم‌ که از کجا جور کنم

تنها جایی که اگه خراب کاری کنم هر خراب کاری

(بجز معنوی و اخلاقی!)

هر خراب کاری کنم ته ته ته دلم‌ وحشت ندارم چه بلایی سرم میاد!

خونه خوبه ....

خدایا هیچ خونه ای رو خراب نکن

هیج خونه ای رو ناامن نکن

هیچ خونه ای رو بی بزرگتر نکن

الهی آمین🩵

~ 12:6 ~ رےرآ 🍃 ~

خونه تهرانم‌ و خیلی دوست دارم ... حتی کوچمونو‌...

امروز چمدون و وسایلم و دادم دوستم با ماشین برد تهران، یکشنبه هم اولین (البته دومین جلسه) کلاس رانندگی شروع میشه با مربی جدید...

غروب جمعه دلگیره! ولی خب نمیخوام زیاد بهش بها بدم بقول نادر ابراهیمی غم کش میاد، نباید کشش داد.

یکم جزوه بنویسم و شب دعا کنم ... نمیدونم شایدم الان بیشتر از هر وقت دیگه ای به صحبت کردن با خدا نیاز داشته باشم

امید وارم بتونم مادر رد راهی کربلا کنم و به آرزوش برای چندمین بار برسه! یکم سخته ولی اگر آقا طلب کنه میشه .

هیجان شروع سال جدید ....

و محدودیت هایی که خودم برای خودم درست کردم! و باید اصلاح بشه . سعی میکنم همه چیز رو بسپارم به خدا به معنای واقعی کلمه ...

از دوویدن‌ خسته ام . دوست دارم بشینم و این بار خدا بهم برسونه و من لذت ببرم :)♥️

~ 18:57 ~ رےرآ 🍃 ~

بعضی آدم‌ها از درخت گلابی، سیب می‌خواهند. فکر می‌کنند با انتظار، خواهش، کوشش، شیون، التماس، تهدید، دعا یا اصرار ممکن است درخت گلابی را متقاعد کنند که محض رضای خدا لااقل یک عدد سیب بدهد. نمی‌دهد. چون اینطور "دوست دارند" خیال می‌کنند "واقعیت" ملاحظه‌شان را می‌کند. پس یا واقعیت را می‌پذیرند، و یا آن‌قدر تأخیر می‌کنند که بالاخره یک روز می‌شکنند. سرخورده و مأیوس، قبول می‌کنند سیبی در کار نیست. درست وقتی که دیر شده، و دیگر نه سیب مهم است، نه گلابی.

~ 11:22 ~ رےرآ 🍃 ~

حالم خوب نیست ...

حس تنهایی عمیقی میکنم اونقدر عمیق که این خلا با هیچ کس و هیچ چیزی پر نمیشه ....

حکمت خدا رو نمیدونم ...

آخر شبا ، دلتنگی هزار برابر میشه

و چقدر حس میکنم دورم از آدم ها ..

آدمی که بفهمه به وجودش ، صحبتش و آرامشش نیاز داری بیشتر از همیشه خودش و دریغ میکنه برات و تو هی تشنه تر میشی و اون سیراب تر شاید!

دلم میخواد یا کلا تموم بشه این حیات... یا یک زندگی جدید شروع کنم با آدم های جدید اون شکلی که خودم دوست دارم!

آره.... اون شکلی که دلم میخواد

دلم میخواد مصلحت با خواست من یکی باشه ...

هر چی من بگم اصلا! این همه پذیرش‌.... این همه پذیرش ... خسته ام!

کاش همه گذشته همه احساساتم تا این لحظه پاک میشدن و من دوباره میزیستم‌.

افسوس که واژه ها نمیتونم عظمت غم درون من رو بیان کنند...

شبیه اینکه تو غرق بارون باشی ... خیس ِ خیس ولی طرف مقابل فقط از پنجره چند قطره باران روی انگشتش لمس کنه ...

خدایا؟ تموم میشه این درد ؟

من لایق این رنج بودم ؟ چرا فکر میکنم نبودم!

خیلی گناه دارم ...

خیلی....

~ 0:19 ~ رےرآ 🍃 ~

مریض شدم و در عین حال

بدن درد لرز بی حالی بی حوصلگی

دلم یه چیزایی میخواد. دلم میخواد همه عالم و آدم به من توجه کنن 🤧

دلم خرید میخواد . خواب . خوراکی لواشک ، چایی با پاستیل ، یخ در بهشت کیک و . اینا.

از اطرافیانم اونایی که خوشم نمیاد حرف نزنن‌ اونایی که خوشم میاد یکم حرف بزنن و فقط بهم توجه و محبت کنن .همین😒

مرسی اه

~ 20:26 ~ رےرآ 🍃 ~

دیشب ساعت ۸ تا ۹ شب ورزش داشتم خیلی هم سنگین بود و بدن درد داشتم‌ و وقتی بدن درد ورزش دارم باید استراحت کنم .

ولی نکردم .

اکثر خانواده مریض شدن و فقط من مونده ام که سرما نخورم که ظاهرا در حال ابتلا هستم .

دیشب تا ۴ صبح بیدار بودم و صبح ۱۰ بیدار شدم.

خیلی حال بدی دارم الان خیلی

حوصله هیشکی و ندارم حتی دلم نمیخواد کسی باهام صحبت کنه!

دیگه اینکارو‌ نمیکنم با خودم .

~ 11:44 ~ رےرآ 🍃 ~

چیزهایی هست که اگر تو نبینی، هیچکس نمی‌بیند. نادیده می‌مانَد و می‌میرد.

می‌فهمی چه می‌گویم؟

اگر تو نفهمی که زیباست،

هیچکس نمی‌فهمد.

~ 11:28 ~ رےرآ 🍃 ~

خدایا میشه هیچ وقت ِ هیچ وقت ما رو به بندگانت واگزار نکنی؟

چرا آدما اینقدر بی رحمن؟

چرا آدما اینقدر سنگدل هستن؟

تصورش‌ هم سخته برام

به این نتیجه رسیدم که اکثر انسان ها وحشیانه بی رحم و مروت هستن

خدایا به عزتت قسم ما رو ببخش به غفلت خودمون 😔

داستان از این قراره که دیروز یه دختر ۱۴ ساله و یه پسر مثلا ۱۷ ساله با هم دوست بودن

دختره به خانوادش میگه میخوام برم بسیج و به بهانه اون با پسره میره بیرون‌.

و دوتایی میرن کوه!

لبه کوه یه صحنه زیبایی رو می‌بینند و دختره میخواد سلفی بگیره به پسره میگه عکس بگیر ازم

وقتی میرن اونجا دختره پرت میشه توی دره!

وقتی پسره میبینه دختره افتاده اونم خودش و پرت میکنه پایین و توی این اتفاق دختره متاسفانه فوت میشه و پسره قطع نخاع میشه !!!

شما نمیتونید تصور کنید مردم چقدر نفرین کردن خانواده اون دختر رو! خود اون دختر رو ..

خواهرم رفته بود مراسم خاک سپاری گفت هیچ کسی نیومده مردم گفتن توی مراسمش‌ شرکت نکنید!

میگفت مادرش حتی خجالت‌ می‌کشیده گریه کنه و مظلوم مظلوم خودش و میپوشونده چون‌ عنگ بی آبرویی بهش زدن و اون با خجالت عزا داری میکرده!

من اصلا اصلا اصلا نمیگم کار اونا درست بوده اون دو تا بچه بودن اشتباه کردن مثل هزار تا آدم دیگه که اشتباه میکنن

اون دختر شاید اگر توی خانواده با مادرش یا پدرش راحت بود هیچ وقت پناه به یکی دیگه نمی‌برد!

ولی!

سوال من اینه !!؟

شما چطور اسم خودتون و میزارید انسان‌؟؟؟؟ مسلمون پیش کش!!!

مگه شما خودتون گناه نمیکنید؟

مگه این دو تا بچه اولین کسایی بودن که با هم رفتن بیرون؟؟؟؟

روزی هزار نفر با یه پسر دیگه میره بیرون و هزار تا غلط دیگه و هیچ. کسی خبر دار نمیشه ولی چون شما اینو فهمیدید این دختر بچه رو بی آبرو کردید و خانواده اونو!

گناهان ما از خدا که پنهون نیست ولی خدا رو ۱۰۰ هزار مرتبه شکر از شما آدما پنهونه‌! چون شما وحشیانه آدما رو له میکنید در صورتی که خودتون هم گناه کارید .

همه گناه کاریم ! همه گناه هایی کردیم که اگر کسی متوجه بشه تف توی صورتمون نمیدازه‌ ولی خدا ستار‌ العیوبه! خدا پوشونده تو چرااا جار میزنی بی آبرو میکنی؟

خدایا من از آدم هات میترسم ...

خدایا اگر خطایی کردیم خودت تنبیهمون‌ کن ولی ما رو آبروی ما رو دست این شیطان های انسان نما قرار نده

خدایا از سر تقصیرات ما بگذر و از ما بخاطر جهالتمون گذشت کن

الهی آمین

~ 22:54 ~ رےرآ 🍃 ~

من نمی‌خوام واسم کافی باشی، واسم چایی باش.

🌿

~ 11:20 ~ رےرآ 🍃 ~

با انسانها؟ نيك باش عزيز من اما كمرنگ، رقيق و بسيار دور!

چرا كه هيچ موجودى به اندازه ى آدميزاد، نميتواند از «نيكى» پشيمانت كند..

~ 14:17 ~ رےرآ 🍃 ~

من یاد گرفتم که وقتی حالم بد شد به جای اینکه سریع توی مخاطب های گوشیم دنبال کسی بگردم که باهاش درد دل کنم

با خودم حرف بزنم و اول از همه خودم و آروم کنم .

میدونی، آخه ، خودم ، خیلی گناه داره

دختر بچه درونم و بغل کنم و بهش بگم عزیز دلم

آروم باش!

من اینجام ! اجازه نمیدم کسی بهت آسیب برسونه

دیگه اجازه نمیدم کسی اذیتت کنه

نفس بکش !

نفس بکش و خودتو محکم توی بغلم جا بده چون من کنارتم ....

قد تمام روز ها و سال هایی که ندیدمت!

قد تمام روز هایی که قلبت شکست روح و جسم زخمی بود و منم بیشتر بخت زخم میزدم و نادیده میگرفتم!

الان کنارتم

دیگه نمیزاره کسی بهت آسیب بزنه

و جفتمون‌ در آغوش خداییم . و تمام .

~ 23:44 ~ رےرآ 🍃 ~

امروز اولین جلسه آموزش رانندگی بود

این خانومه که مربیه خیلی از خود راضیه انگار از دماغ فیل افتاده

برگشته به من و دوستم میگه چرا اینقدر دیر اقدام کردین؟!

میگم درگیر درس و کار و ...

میگه ارزششو داشت حالا ؟!

😐😐😐😐😐😐😐😐😐

میگم درس ارزشش بیشتره یا رانندگی؟!

میگه بعدا میفهمی ارزش کدوم بیشتره:|

قیافه من اون لحظه😳😐😒😏

فک‌کنم مدرکش فوق دیپلم باشه و از شدت حسادت نسبت به ما میخواست یه چیزی بگه .

و کلی تیکه دیگه

باید مربیمو عوض کنم .

~ 10:48 ~ رےرآ 🍃 ~

اینکه مدام از ناراحتی بنویسم خوشحالم نمیکنه .

ولی امروز خودم و دوست نداشتم.

در حالی که به خودم قول داده بودم وزن کم کنم ، امروز خودم و با شیرینی خفه کردم !(پرخوری عصبی دارم!)

خبر خوش اینکه نه ورزش رفتم نه پیاده روی😊😒

البته اینکه در دوران pms هم هستم در این حال بی تاثیر نیست!

ولی داستان اصلی من اینه من ظهر ۴ تا شیرینی خشک خوردم و الان که شبه روی جفت لپ هام جوش زدهه😭😭😭😭😭

فقط میخوام بدونم

تو چطوری اینقدر زود اثر کردیبیییی😡😡😡😡😩😩😩

خدا نگذره ازت شیرینی و جوش 😔

~ 22:1 ~ رےرآ 🍃 ~

‏الان دقیقاً همونجام که معین دهاز میگه:

“دیگر انرژی لازم برای دوستی‌های بی‌معنی، تعاملات اجباری و مکالمه‌های غیرضروری را ندارم”.

~ 10:1 ~ رےرآ 🍃 ~

تجربه‌ی دوست داشتن، یک خوشبختی است. گاهی حتی فراق، خوش است. خصوصا اگر از تب‌و‌تاب اولیه عبور کرده باشی. اجازه دهی غبارها بخوابند. آرام بگیری و قبول کنی. عشق به قلب آدم غَنا می‌بخشد. تجربه‌ی این رنج‌ها خوب است و یک گنجینه در ته قلبِ تو پُر می‌کند، اگر درست شناسایی‌اش کنی. آلبر کامو در زمانه‌ی دوری از یار نوشت: "حتی جدا از تو، چیزی در من سکونت داشت." در غیبت معشوق، چیزی از او در تو ساکن می‌شود. چیزی حتی بهتر از او.

-معین دهاز

~ 0:21 ~ رےرآ 🍃 ~

هوا قند ،است زمین و زمان قند است

روحم بوی وانیل میدهد؛ بوی کاهگل باران خورده؛ درخت ها بوی شکوفه بهار نارنج...

انگار پرندگان برای من آواز می خوانند، من چه سبزم امروز....

.

.

.

^ و مَنی که عاشقِ عطرِ وانیل‌عم ^

{ 🤍🍃 }

~ 12:45 ~ رےرآ 🍃 ~