رےرآ 🍃
 یــِڪ عدد دیـوانـه مــےنویسـد!^

دلم نمیخواد کسی برام کامنت بده . کسی باهام حرف بزنه . درست وقتی همه چیز همه چیز همه چیز در بهترین حالت ممکن بود و حس میکردم خوشبخت ترین دختر دنیام حس میکردم به آرامش رسیدم درست دقیقا همون موقع همون لحظه با گفتن یک کلمه همه چیز آوارررررر‌ شد روی سرم ! ترکید توی‌ صورتم همه چیز داغون شد بهم ریخت یک هفتس‌ قرار ندارم یک هفتس ترس دارم لرز دارم میترسم گریه میکنم !!!

قرار نیست هیچی خوب بشه . خدایا کمکم کن خدایا دستم و بگیر خدایا خودت درستش کن من گند زدم خودت درستس کن

~ 23:3 ~ رےرآ 🍃 ~

نترس ، خب ؟

~ 0:43 ~ رےرآ 🍃 ~

راستش فکر کردم فقط میتونم به اینجا پناه ببرم برای نوشتن

وقت هایی که قلبم از شدت درد داره میترکه .

دارم وارد ۲۹ سال میشم و یه دختر ۲۹ سال ِ وابسته ام .

رنگ و روم و توی آینه نگاه میکنم از اون دختر پر نشاط و سفید پوست و صورت تپل هیچی نمونده !

یه صورت با رنگ تیره بدون کوچیکترین نشاطی و یه دل که مدام داره میسوزه !

چطور میتونن آدما تا این حد تا این حد بی رحم باشن ؟

کاش هیچ وقت دوستت نداشتم !

کاش هیچ وقت به دنیا نمیوندم ....

کاش مادرم منو به دنیل نمیورد .

دلم نمیخواد چس‌ناله کنم اینا رو نمی‌نویسم‌ که کسی بیاد بگه نههه نگو همه چی درست میشه فلان بهمان !

نه . فقط یه درد توی قلبم ِ که همه جا همراهم میاد .

یا اون منو له میکنه ، یا من اونو خرد میکنم .

~ 22:13 ~ رےرآ 🍃 ~

انتظار چیز قشنگی نیست .

وقتی قشنگ میشه دوطرفه باشه ...

مثلا همون لحظه که تو منتظری ، و فکر کنی که اون تدی زندگی روزمره خودشه ، بفهمی اونم منتظر توه !

~ 19:13 ~ رےرآ 🍃 ~