رےرآ 🍃
یــِڪ عدد دیـوانـه مــےنویسـد!^
|
امتحانم و دادم و اصلا خوب نبود رفتم پیش استاد گریم گرفت با اینکه نمیخواستم گریه کنم و از دست خودم عصبانی شدم که چرا جلوش گریه کردم
دارم میرم تهران توی قطارم و کوپه ای که هستم یه مدرسه ابتدایی بچه ها و معلم هاش داخلش هستن منم سردرد دارم و این داره تشدیدش میکنه
حوصله بچه ها رو ندارم !
هم خونه هام و میگم ولی خب دو تا راه دارم یا بخاطر. امتحانم ناراحت باشم یا اینکه خودم و جمع کنم
۲۰۰ تا برگه دارم که باید تصحیح بشن شنبه امتحان دارم و نمیخوام مثل امتحان امروزم بشه !
امروز رفتم پیش استاد بهم گفت که کمکت نمیکنم چون حق الناسه
توی قطار هم یه استاد زن و دیدم ، اون من و نمیشناخت من میشناختمش رفتم با ذوق سلام کردم بهش ولی به زور جوابم ووداد دست دراز کردم سلام کنم به زود بعد کلی مکث دستش و آورد وخیلی ناراحت شدم دگ اصلا بهش سلام هم نمیکنم من نمیخوام یه معلم شبیه این بشم .