رےرآ 🍃
یــِڪ عدد دیـوانـه مــےنویسـد!^
|
از صبح هزار بار اومدم بنویسم تایپ کردم رد شدم و پاک کردم همه چیز رو
حس میکنم این خفه خون گرفتنه علاوه بر دنیای واقعی به دنیای مجازیمم منتقل شده
چرا؟ّچون ترس قضاوت شدن دارم ! از کی؟ از ادم های که نمیشناسنم ولی ری رای مجازی رو میشناسن و هر جا ببینن سلام و احوال پرسی میکنن(تومجازی)
که چی؟!
فوبیا دارم که بهم برچسب بزنن!
برچسب بزنن و بگن طرف همش از غم مینویسه
افسردست! رفتن کنارش حس منفی میده به ادم
شایدم ترس ترد شدگی دارم نمیدونم
ولی مگه کسی هست که بخواد تردم کنه؟!
اصلا کسی هست که از رفتنش بترسم؟!!
توی 26 سالی که از زندگیم گذشت ، همیشه مهربون بودم که مهربون بودم یه ویژگی در من نبوده و نیست جزئی از ذاتمه ...
همیشه عشق هدیه دادم خرس مهربون بودم برا خودم دیگه :)
ولی حال دل خودم هیچ وقت خوب نبوده ... هیچ وقت خوب نیست ...
اینکه همش منتظرم یجا درست شه همه چی!ضربان قلبمو بالا نگه داشته و این اصلا خوب نیست
کاش ادم شم
کاش خودم شم بنویسم نترسم ...
کاش هی دلم نکشنه!
کاش هی دلم نگیره کاش هی منتظر نباشم
_اون جمله چرت منجی در اینه است و برام نیار من دارم راجب یه چی دگ حرف میزنم!
همینا دگ فعلا مغزم نمیکشه
همینا .