رےرآ 🍃
 یــِڪ عدد دیـوانـه مــےنویسـد!^

 

نمیدونم چطور میشه که منه 25 ساله ، 
تا این حد به مادرم وابسته ام...
اونقدر وابسته که شبا باید کنارش بخوابم!

اینکه من دختر لوس و ته تغاری ام قطعا بی تاثیر نیست....

راستـش ،
گفتن اینکه 25 سالمه خیلییی برام سنگینه... خیلی!
چون من بعد از 19 سالگی دگ زندگی نکردم!

منظورم از زندگی نکردن اینه که توی همان زمان متوقف شدم  و گویی فقط جسمم سال به سال بزرگتر شد...

من همون دختر 19 ساله ام با نشاط و عواطف دخترانه که چند سال از بلوغش میگذره!
🍀🌿
الان که دارم این متن و می نویسم ساعت هاست حدود 8 ساعته که انتن ایرانسل شهر مون قطع شده... و من دسترسی به نت ندارم ...
انگار توی یه غار دور افتاده توی یه جزیره وسط یه اقیانوس گیر افتادم!
همون قدر درونم سکوت حاکم ِ 
همون قدر تنهام!
همون قدر از خودم فراری هستم ....
و اینکه
مامانم خونه نیست ...
امشبم کنارم نیست ... و من امشب باید تنها بخوابم 
شاید تنها پشت و پناه عاطفی و همه چی من مامانم باشه ...
با اینکه هیچ کدوم از درد و مشکلاتم و نمیدونه!

اما بدون پدر و مادرم .... آخ .... نفسم تنگ شد!

خدا همه پدر و مادرا رو حفظ کنه اخری هم پدر و مادر من......
💚💫🍀
باید با خودم اشتی کنم!
من یه ادم فضایے خاصم که نباید خودمو توی این سیاره تنها بذارم!
من جان ِ مظلومم💚🍃

سال 96 بود که خبرنگاری دانشکده خبر واقع در خیابان ولی عصر تهران قبول شدم و رفتم ثبت نام کردم =))))

یادش بخیر....
ولی انصراف دادم....

* من پرستاری هستم که انصراف دادم

* من دکتر دامپزشکی هستم که انصراف دادم

* من خبرنگاری هستم که انصراف دادم!

_ آرھ همونـم :)


روز خبر نگار مبارك*

~ 23:57 ~ رےرآ 🍃 ~